زلف هـندو



گرچه ما به خودمان مربوط بوده و هستیم اما مگر می شود نقش دیگران در زندگی که به خودمان مربوط است انکار کرد؟ نقشی که گاه آگاهانه و گاه ناخودآگاه در زندگی مان، در حالات و روان مان می گذارند، از بحث انتقال ژنتیکی و وراثتی که بگذریم، مگر می شود آدم هایی را که با بی فرهنگی تمام در مقابل رفتار تو توجیه می خواهند و هیچ جوره هم توجیه نمی شوند ایستاد؟ مگر می شود از دست چنین آدم هایی در امان بود؟ مگر می شود بهشان حالی کرد شما انسانید و از شما رفتاری انسان گونه انتظار می رود؟؟؟ 

امشب را هم، مثل همان دیشب هلک هلک با دستگاهی که قرار بود استک های ارگانیک خروجی اش باشد، به راه افتادم، توی راه از هر سه مشاور املاکی، کارت ویزیت گرفتم و شماره های شان را برای م فرستادم، پیشتر بوی اسفند پسرک سر چهار راه را اسشمام کردم و دلم حال و هوای دعوت به عروسی به سرش زد، بعدترش از فروشگاه کوروش گذر کردم و بوی مواد شوینده ی ملایمی بر مشامم رسید که باز حالم را خوب کرد انگار تمیزی دم عید باشد، در آخر روشنایی چراغ آشپزخانه ی مامان از توی کوچه پیدا شد و حالا رسیده بودم به مقصد با هوایی که به سرم خورده بود  و حال و هوایم را عوض کرده بود، همین! قرار نبود اتفاق خاصی بیافتد.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کارشناس سنجش و ارزشیابی هریس ارسال بار به عراق / صادرات به عراق آینده سازان مدرســــهِ خـــــوب دانلود کتاب پی دی اف حکمت کهن دربهای|اتوماتیک|شیشه ای|حباب|در نوشته‌های محمدمهدی معادی‌خواه کاروان وب کلبه مهر چشم رضوان